ده جزء روند انديشۀ انقلابی لنين
عدالت عدالت

روند انديشه انقلابی لنين را می‌توان در ۱۰ جزء خلاصه کرد: ۱- پيوند طبقه کارگر با سوسياليسم، ۲- در نظر گرفتن تنوع در درون طبقه کارگر، ۳- استقلال سياسی طبقه کارگر، ۴- مبارزه طبقه کارگر عليه تمام اشکال ستم، ۵- يک حزب پيشاهنگ، ۶- مبارزات برای اصلاحات و دمکراسی، ۷- اتحاد کارگران-دهقانان، ۸- تاکتيک جبهۀ متحد، ۹- درک درست از امپرياليسم و مليّت، ۱۰- انترناسيوناليسم انقلابی.


منبع: دمکراسی مردم*
۶ نوامبر ۲۰۱۱
نويسنده: سوکومال سن


 

روند انديشه انقلابی لنين را می‌توان در ۱۰ جزء خلاصه کرد:
۱- پيوند طبقه کارگر با سوسياليسم: نقطه شروع برای درک ضرورت پيوند متقابل تئوری و عمل سوسياليستی با طبقه کارگر و جنبش کارگری. لنين تأکيد می‌کرد که بزرگ‌ترين خدمت کارل مارکس و فريدريش انگلس اين بود که سوسياليسم را با جنبش طبقه کارگر پيوند دادند، زيرا پيش از آن «جدايی جنبش طبقه کارگر و سوسياليسم موجب ضعف و عدم رشد در هر يک شده بود»- يکی در تئوری‌سازی انتزاعی و ديگری يک جنبش پراکنده و محدود مانده بود. وظيفه سوسياليست‌های متشکل اين است که ايده‌های سوسياليستی مشخص را به ميان جنبش خودبه‌خودی طبقه کارگر ببرند، اين جنبش را با مبارزه برای دمکراسی به مثابه ابزاری برای رسيدن به سوسياليسم مرتبط سازند.

۲- در نظر گرفتن تنوع در درون طبقه کارگر: بخش لاينفک اين، يک شناخت پايه‌ای از طبقه کارگر- همان‌طور که هست- می‌باشد، شناختی که درک تنوع باورنکردنی و عدم توازن تجربه و شناخت طبقه کارگر را در برمی‌گيرد. لنين در يک تحليل، بين کارگران «پيشرو» که ممکن است به عضويت يک حزب انقلابی درآيند، کارگران «متوسط» علاقه‌مند به مبارزه آنی و به ايده‌های سوسياليستی، و «توده اقشار پايينی» تمايز قايل شد. اين، توسعه يک رويکرد عملی انقلابی برای برخورد با طبقه کارگر را ضروری می‌کند.

۳- استقلال سياسی طبقه کارگر: يک جزء اساسی ديگر بينش لنين، پافشاری بر ضرورت استقلال طبقه کارگر و هژمونی آن در مبارزات سياسی و اجتماعی، به جای اتکاء بر ليبرال‌های هوادار سرمايه است.

۴- مبارزه طبقه کارگر عليه تمام اشکال ستم: لنين هم‌چنين بر ضرورت حمايت کنشگر سوسياليستی و طبقه کارگر از مبارزات همه کسانی که تحت ستم هستند، تأکيد می‌کرد. «آگاهی طبقه کارگر نمی‌تواند آگاهی سياسی واقعی باشد، مگر آن‌که کارگران آموزش ببينند به تمام موارد استبداد، ستم، خشونت، و بدرفتاری، بدون توجه به اين‌که بر کدام طبقه تأثير می‌گذارد، پاسخ دهند.»

۵- يک حزب پيشاهنگ: برخلاف ادعای برخی از منتقدين، لنين معتقد بود که «حزب به مثابه پيشاهنگ طبقه کارگر نبايد ... با کل طبقه اشتباه گرفته شود»، يک رابطه «متنوع، غنی، ثمربخش» با طبقه به عنوان يک کل، بايد از طريق «کاربست اصول دمکراتيک تشکيلات حزب» تسهيل شود.

۶- مبارزات برای اصلاحات و دمکراسی: لنينيسم هم‌چنين بر رويکرد ادغام مبارزات اصلاحی با استراتژی انقلابی، و ترکيب اين با يک شناخت خارق‌العاده از روالی که مبارزات دمکراتيک به سمت يک انقلاب سوسياليستی حرکت می‌کنند، تأکيد می‌کند.

۷- اتحاد کارگران-دهقانان: در ارتباط با اين رويکرد انقلابی به استراتزی، به ويژه در کشوری عمدتاً دهقانی مانند روسيه، لنين بر اتحاد کارگران- دهقانان پافشاری می‌کرد. او در بحبوحه خيزش انقلابی ۱۹۰۵ نوشت که «تنها پرولتاريا می‌تواند يک پيکارگر استوار برای دمکراسی باشد. پرولتاريا می‌تواند يک پيکارگر ظفرمند برای دمکراسی باشد، تنها اگر توده‌های دهقان به مبارزه بپيوندند.»

۸- تاکتيک جبهۀ متحد: لنين، از همان اوايل در سال ۱۹۰۵ يک پارتيزان بليغ چيزی بود که بعدها به تاکتيک جبهه متحد با سازمان‌های گوناگون کارگری، سوسياليستی و در مواردی حتا ليبرال، برای فعاليت‌های مشخص، معروف شد. او بر «حفظ استقلال کامل هر يک از احزاب جداگانه پيرامون نکات اصولی و سازمانی» در چارچوب «يک مبارزه واحد اين احزاب» برای تقاضاهای دمکراتيک و هم‌چنين اصلاحات مشخص، يا حتا برای سرنوگونی تزاريسم پافشاری می‌کرد.

۹- درک درست از امپرياليسم و مليّت: يک عنصر مرکزی در چشم‌انداز لنينی، آن‌گونه که در بحبوحه شعله‌های جنگ جهانی اول متبلور شد، تحليل‌های ژرف از امپرياليسم و ناسيوناليسم بود. لنين استدلال می‌کرد که سرمايه‌داری طی روند تکاملی خود به مرحله امپرياليستی دگرگون شده است. بحث او در عصر «جهانی‌سازی» و هويت قومی خود ما، پژواک ويژه‌ای دارد. لنين بر اين نظر بود که قرن بيستم نقطه تغيير از سرمايه‌داری قديم به جديد، از سلطه سرمايه به طور اعم به سلطه سرمايه مالی بود.

۱۰- انترناسيوناليسم انقلابی: لنين يک رويکرد انترناسيوناليستی انقلابی پويايی را مطرح کرد که بر ضرورت مبارزه مشترک کارگران و خلق‌های تحت ستم تمام کشورها پافشاری می‌کرد. او اشاره نمود که شرايط به وجود آمده با جنگ جهانی اول «کل بشريت را به بن‌بست رسانده، و با معضل اجازه دادن به نابودی ميليون‌ها زندگی و انقراض کامل تمدن اروپايی، يا واگذاری قدرت به پرولتاريای انقلابی و تحقق انقلاب سوسياليستی در کشورهای متمدن» رو‌به‌رو ساخته بود. او، به علاوه، بر نياز به «اتحاد بين پرولتاريای انقلابی کشورهای سرمايه‌داری پيشرفته، و توده‌های انقلابی کشورهای مستعمره» پافشاری نمود.

 

* از مقالۀ «انقلاب کبير نوامبر ۱۹۱۷: پيمان آن برای زايش دوباره»:
http://pd.cpim.org/2011/1106_pd/11062011_23.html

 


November 12th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي